یهو 4 نفر از پشت دستشونو گذاشتن رو شونه ما ماهم یهو باهم یه جیغی کشیدیم که صد کوچه اون ورترم رفت! یکی از سایه ها:هوی بابا کرمون کردید اروم تر و همشون با هم داشتن می یومدن نزدیک ما.ماهم داشتیم عقب عقب می رفتیم اما اونا دست بردار نبودن! الن:جلو نیاین می زنیما یکی دیگه از سایه ها:بابا شما ها چرا اینطوری شدید؟ ثوری:هی رورو برم!می دونی ما چی کاره اییم اگه ازتون شکایت کنیم چی میشه یکی از سایه ها:چی میشه؟ هانی:یه چیز بدی می شه حالا هم جلو نیاین اما اونا همون طور داشتم میومدن جلو یونا:هی مگه نشنیدید که چی گفتیم جلو نیاین دیگه! کیانا:هوی اقایون ما هارو می بینی دونه به دونمون کمربند مشکی یکی از ورزشای رزمی رو داریما نمی خواین که یه دونه از فنامونو روتو ن امتحان کنیم؟! یکی از سایه ها:وای ششما چرا اینطوری می کنید کلتون خرده به جایی؟ الن:هه نخیر اونیکی کلش خرده به جایی ما نیستیم شمایید!و بعد یه دونه محکم با پا کبوند روی پای یکی از اونا! همون سایه :ای ای الن این چه کاری بود؟! الن:جانم؟الن تو اسم منو از کجا می دونی یکی از اونا:وای مثل اینکه اینا اصلا حالشون خوب نیس یونا:وایسا ببینم الان که دقت می کنم می بینم چه قدر این صدا ها اشناست!نکنه اینا من:دابل اسن و بعد همه با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد به هیون که رو زمین نشسته بود و داشت پاهاشون مالش می داد! الن دویید سمتش و نشست کنارش و گفت:ای وای هیون تو بودی؟!ببخشید ولی اخه باید به ما می گفتید دیگه این موقع شب دارید با ما سایه بازی می کنید؟ هیون:بابا شما دقت نمی کنید به ما چه؟ کیو :خیلی خوب حالا اینجا چه می کنید؟اگه به جای ما واقعا............ هیونگ:بابا اخه کی میاد اینا رو اذیت کنه تو یه نگاه به این هیون بکن!اوخی خیلی که درد نمی کنه؟ بعد ما یه چشم غره ای بهش رفتیم و ثوری گفت:ایش هیونگ یه خورده از این کیو یادبگیر چه قدر اقاست!من نمی دونم این یونای بیچاره چه می کشه از دست تو؟! یونا:هیچی نقاشی!(خه خه خه) ثوری:منو ضایع می کنی؟ هیونگ:بله که می کنه کیانا:ایش چه قدر حرف می زنید راستی پسرا جونگ مین کو؟! یونگ سنگ:توقع نداشتی که با خودمون بیاریمش که واسش کادو تولد بخریم؟!به همین خاطر پیجوندیمش و حالا هم که اینجاییم! الن که داشت هیونو از رو زمین بلند می کرد گفت:اااا مگه شما هم اومدین کادو بخرید؟ یونگ سنگ:بله دقیقا! هانی:عالیه پس چه طوره با هم بریم یونگ سنگ:بریم! بالاخره اخرین مغازه هم رفتیم و کادوهامون تکمیل شد! بعد از اینکه کادو ها تموم شد رفتیم و رویه نیمکت نشستیم هیون:خوب می گم حالا که کارمون تموم شد چه طور بریم یه شامی بخوریم من یه چشم غره ای بهش رفتم و گفت:هممون با همیم؟!جونگ مین و تنها گذاشتید بعد می گید همه باهمیم من که نمی یایم دخترا هم که نمی یان مگه نه؟! هانی:چرا؟ما می یایم من:هی روزگار!اوکی پس شما ها هم برید ولی من نمی یام! کیو:لوس نشو پاشو بیا من:نمیام هیونگ:نکنه می خوای دوباره بری تو اون کوچهه من:هیوووووووووووونک نخیر من می رم خونه شما پیش جونگ مین هیونگ:بده دختر انقدر منحرف باشه ها اخه ادم شب می ره خونه من:می زنما من رفتم بعد از رفتن من یونگ سنگ:خوب اینم که رفت حالا مهمون کی؟! هانی:اخ یونگ سنگ جونی تو چه قدر دستو دلبازی مگه نه؟ بقیه همه باهم :بللللللللللللللله یونگ سنگ:چی چی من کیف پولمو جا گذاشتم! هیون:می دونم کادوتم که با هوا خریدی یونگ سنگ: منظورم این بود که تموم شد پولام کیو:من قبضتو دیدم پره پره! یونگ سنگ:خیله خوب بابا من بیچاره!بیاین بریم حال کردید اون 4 نفر کیا بودن؟!و اگه امروز نمردم فردا از دست نظرای شما می رم خودکشی می کنما پس نظر بدید تا دست به این عمل زشت نزنم!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |